عنوان: علم اجمالی در عین کشف تفصیلی زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی گردآورنده: الهه حیدری کوچی مقدمه علم خدا به تمام چیزها یک حقیقت خالص است بدین معنی که به نادانی نیامیخته و با وصف وحدت همه چیز را می داند. چنانکه آیت قرآنی "لا یغا در صغیره و لا کبیره الا احصاها" بر ابن سخن گواه است. حقیقت علم دانند حقیقت وجود یک حقیقت بیش نیست وبنابراین حقیقت واحده علم همانند حقیقت فارده وجود با وحدتش متطق به کل اشیاء است یعنی همانطور که واجب است وجودی باشد که به طور مطلق عدم رااز خود دفع کند و به عبارت دیگر وجود واجب وتام ومطلق واجب است پس همچنین علم حق نیز واجب است که حقیقت علم باشد و بر این گونه علم حقیقت واحد است و با وصف وحدت علم همه چیزهاست و شامل همه موجودات می شود.چه اگر چیزی بماند که علم حق شامل آن شود لازم می آید که علم خدا ، صرف حقیقت علم نباشد یا مرکب از علم و جهل باشد حال آنکه معلوم کردیم صرف حقیقت علم عین حقیقت وجود حق است و به تمام از مرتبه قوت به مرتبه فعلیت رسیده است . چون خدای به تمام موجودات، هستی می دهد پس نسبت ذات او با اشیاء ، از نسبت ذات اشیاء به خودشان سزاوارتر است .علم حق تعالی به موجودات جهان بنا به رای معلم اول ارسطو و ابوالفرفارای و ابوعلی سیناو جزاینان صور مرتسمه ای که در ذات حق تعالی است اما صدرا این سخن را نمی پذیرد . روایتان و شیخ شهاب الدین سهرودی و خواجه نصیرالدین طوسی و دیگر متاخرین علم اورا عین موجودات خارجی دانسته اند اما این قول هم اساسی ندارد زیرا واجب الوجود وعلمش هردوقدیم است ولی صفات زائده و اعیان موجودات همه حادثندو از مقام ذات او جدا هستند و تاخر ذاتی دارند. و کلید واژه ها : 1) ارتسام صور 2) عاقل و معقول 3)علم اجمالی 4)کشف تفصیلی 5)حلول 6)اتحاد در باب علم واجب تعالی چندین نظریه مطرح شده است که مختصرا هر یک از این نظریات و اشکالات وارد بر آنها و حل آنها بیان می شود. 1- نظریه حکماء مشاء: ارتسام صور در ذات به نظر مشایین مجموع آنچه در عالم است صورتی داردکه این صورت در ذات واجب تعالی منطبق است ، همچنان که وقتی انسان به شی می نگردصورت و مفهوم ماهیت آن شی در ذهن آدمی منطبع و مرتسم می شود. نظریه مشایین باطل و غیر موجه است و هیچ گونه وجه توجیهی ندارد. 2- نظریه حکمای اشراق : حضور در معلومات مباین نزد واجب به نظر حکمای اشراق همه موجودات با وجودات مبانیه خود نزد خدا حاضراند خواه مادی باشند و خواه ملکوتی و خواه جبروتی مجردات به وصف تجرد نزد خدا حاضرند و مادیات به وصف مادی بودنشان. اشکال وارد به این نظریه این است که اگر موجودات با همه وجودشان نزد خدا حاضر باشند . موجودات مادی نیز باید نزد او حاضر باشند و از آنجا که ماده عامل غیبت است پس موجود مادی نمی تواند نزد واجب حاضر باشد. توجیه این مشکل این است که گر چه موجودات مادی و مجردند اما حقیقت آنها یا وجود است یا ماهیت . طبق اصالت وجود ، حقیقت آنها وجود است و طبق اصالت ماهیت ، حقیقت آنها ماهیت است. بر اساس ظاهر سخنان اشراق ، او اصالت ماهیتی است و طبق نظر او مادیت و غیر مادیت در ماهیت و حقیقت اشیاء نیست بلکه مادیت و غیر مادیت در وجود خارجی اشیاء است و ماهیت ماده پذیر نیست بنابراین اگر گفته می شود موجودات نزد خداوند حاضراند یعنی به وجود مجردشان نزد خدا حاضرند . اما تفسیر متعالی درباره سخن اشراقیون این است که اگر چه مادیات سبب غیبت است اما سبب مادیت ، نقص ،صور ، قیود و استعداد است ، نه وجود که وجود در همه مراتب و در جدت حضور اوست و این وجود اشیاء است که نزد خدا حاضراست نه نقص و حدود و قیود آنها که امور عدمی است . 3- نظریه معتزله: ثبوت معدومات معتزله قائل به ثبوت امور معدوم هستند در این دیدگاه معدومات که از ازل وجود نداشته اند ثبوت داشته اند و به آنها (( ثابتات ازلی )) گفته می شود . ثابت ازلی در بیان شرله غیر از اعیان ثابته در بیان عرفاست. بنابراین طبق نظر معتزله علم خدا به معدومات ثابت تعلق گرفته است . اشکال این نظریه این است که چیزی که نه موجود باشد و نه معدوم ولی ثابت باشد . رفع نقیض و سلب نقیض است و لازمه ارتفاع نقیضین این است که هیچ علمی حاصل نشودو درباره هیچ موضوعی نتوان قضاوت و داوری کرد.این اشکال را با سخن عرفانمی توان توجیه کرد. با این توضیح که اگر چه در ازل معدودات وجود عینی و خارجی نداشته اند وجود عینی و خارجیشان معلوم خدا نیست ولی عین ثابت آنها یعنی وجودات علمی غیر عینی داشته اند . بنابراین ثابتات ازلی همان اعیان ثابت هستند از این رو اگر مقصود معتزله از ثبوت معدومات وجود علمی غیر عینی ، دانسته شود فوق منفی خواهد شد . 4- نظریه افلاطون در باب علم واجب تعالی به موجودات نظریه دیگر، نظریه افلاطون است . نظریه افلاطون عبارت است از توجیه علم واجب تعالی به وسیله مثل یا مثل مجرد یا ارباب مجرده .بدین معنا که هر نوعی در جهان طبیعت با تعداد افراد متناهی و نامتناهی یک فرد مجرد که جامع تمام کمالات وجودی این نوع است را در عالم مثال که فراتر از عالم ماده است ، دارد، به نظر افلاطون آن مثال نزد خداوند حاضر است و خدا به او علم دارد . خداوند با علم به او به تمام افراد مندرج به این نوع علم پیدا می کند. به عبارتی علم واجب تعالی به افراد یک نوع علم واسطه است ولی به القاب ارباب یا مثل افلاطونی مستقیم و بی واسطه علم دارد. اشکال این نظریه این است که واجب تعالی که وجود صرف و بسیط است و هر کمالات عالم هستی در اعلی درجات واشراف مراتب نزد او حاضر است چگونه به مرتبه ایی از عالم هستی با واسطه علم دارد؟ اشکال مربوط را می توان توجیه نمود با این توضیح که اولا افرادی که در رب النوجود دارند با افرادی که در خارج از رب النوع وجود دارند، دوتا نیستند . ثانیاآنکه اگر دوتا هستند آنچه در عالم مثال وجود دارد ، اصل وجود مثال این افراد است و این افراد وجود عینی و طبیعی و مادی و فرع آن هستند بنابراین اگر واجب تعالی به وجودهای مثال علم داشته باشد ؟اعلی در جه و اشرف مراتب این وجود مادی علم دارد.آنچه موجب شده است تا اشکال مذکور پدید آید این است که متعلق اصالت و فرعیت مورد تردید واقع شده است که آیا رب النوع و موجودات در آن اصیلند؟ یا موجودات خارج از رب النوع که در عالم ماده و طبیعت وجود دارند؟ نگاهی سطحی و گذرا و ظاهری ، موجودات مادی را اصیل می داند بدین خاطر که موجودات عالم مثال همیشه مشابه صورتهای ذهنی فرض می شوند ولیکن اگر با دقت نظر و با تبیین درست از عالم مثل به مسئله نظر شود معلوم می شود که فرعیت از آن موجودات مادی و موجودات مثالی اصیلند. بدین خاطر که هر چه موجودی به تجرد نزدیکتر باشد ، به اصالت نزدیکتر خواهد بود و درنتیجه کامل بوده و با علم به عالم مثال که اشرف از عالم ماده است می توان به عالم طبیعت علم پیدا کرد . 5- نظریه فورفوریوس 6- از شاگردان بزرگ افلوطین از بزرگترین حکمای اشراقی است که در قرن (3-2) میلادی زندگی می کرده و نظریات دقیق او موجب شده که وی نزدیکترین فلاسفه به عرفای اسلامی و حکمت متعالیه گردد . به نظر فورفوریوس علم واجب تعالی عبارت است از اتحاد عاقل و معقول ، یعنی واجب تعالی که عاقل است با معلوماتش که معقول است ، متحد است و اتحاد ملاک و نشان علم است . 7- توضیح نظریه فورفوریوس این است که واجب تعالی که حقیقت واحد است و مجموع عالم ظل و جلوه اوست و به تعبیر دینی فیض و عطای اوست ، همچون موج و دریا که یک حقیقت واحدند اما از جهتی موج است و از جهتی دریا . از جهت دریا بودنش عالم است و از جهت موج بودنش معلوم و نسبت بین این دو علم است . بنابراین یک حقیقت واحد در عالم هستی وجود دارد این حقیقت واحد از جهتی عالم است و از جهتی معلوم و از جهتی علم. اشکالی که به این نظریه وارد نموده اند این است که آنچه فورفوریوس بیان کرده است کیفیت علم است نه اثبات علم . 6-نظریه متاخرین از فلاسفه در باب علم واجب تعالی به موجودات طبق نظریه متاخرین از فلاسفه علم واجب تعالی قبل از ایجاد به ذات توتفصیفی است و علم او به ماسوای ذات علم اجمالی است با این توضیح که واجب تعالی بدین خاطر که کل الکمال است و مجرد ، برای خودش ضرورتا حضور دارد وغیبت او از خودش محال است اما علم او به موجوداتی که هنوز خلق و ایجاد نشده اند به نحو حضوری امکان پذیر نیست ولی چون ذات واجب کمالات آن وجودها را دارد . به نحو اجمالی به آن موجودات علم دارد به عبارتی علم اجمالی به موجودات به تبع علم تفصیلی واجب تعالی به ذات خودش است اشکالی که به این نظریه داراست این است که علم واجب تعالی به ماسوای ذات ، در مرتبه ذات باید واجب نباشد وحال آنکه علم تفصیلی به موجودات در مرتبه ذات کمالی است برای واجب تعالی و ذات واجب تعالی همه کمالات را بالفعل به نحو اتم و اعلی دارد، بنابراین نمی تواند از علم تفصیلی که کمال ذات است بی بهره و تهی باشد . 8- نظریه حکمت متعالیه در باب علم واجب تعالی به موجودات عبارت است از (( علم اجمالی در عین کشف تفصیلی )) قبل از تبییین این نظریه توجه به این نکته لازم است که در برخی از موارد از کلماتی استفاده می شود که غلط است اما جایگزین برای آن هم نمی توان یافت به عنوان نمونه کلمه ((محل)) برای ذات یا اسماء و صفات الهی گر چه از این کلمه استفاده می شود اما این به معنای تامل بودن به حلول یا اتحادنیست بدین خاطر که حلول اتحاد محال است .حلول محال است بدین خاطر که مستلزم وجود روشی است که هر کدام از آن دو وجودی غیر از دیگری و مستقل از دیگری داشته باشد ولی ذات و اسماء خداوند دو وجود ندارد تا اسماء در ذات حلول کرده باشد که ذات محل ( به معنای حلول ) اسماء باشد و نیز در اسماء خدا و ذات او روشی نیست ممکنات در اسماء حلول کرده باشند و اسماء محل ممکنات باشد. کلیه ذات واجب و اسماء و صفات او یک حقیقت است که آن حقیقت ذات الهی است و اسماء وصفات ، تجلیات آن حقیقت واحد است . اسماء وصفات نیز یک حقیقت است که ظهور و تجلی ممکنات است اتحاد نیز محال است بدین خاطر که اتحاد در صورتی قابل تصور است که دو امر به یک وجود تحقق یافته باشد . به گونه ای که آن وجود به هر یک از آنها بالذات و حقیقتا قابل استناد باشد در حالی که نه ذات و نه صفات چنین اند و نه صفات و ممکنات . با این توضیح که وجود ، حقیقتا و بالذات منسوب به ذات است و به واسطه ذات منسوب به صفات و اسماء و همینطور ممکنات است . بنابراین با توجه به اینکه دو امر از وعرض یکدیگر نیستند هر دو با لذات منسوب به وجود نیستند در نتیجه نمی تواند اتحاد بین آنها باشد . آنچه که هست نه حلول است و اتحاد بلکه (( وحدت)) است همچو آینه و صور متجلی در آن . تبیین علم واجب تعالی در حکمت متعالیه : مقدمه اول: ذات حق، محل صور در تمام اسماء وصفات است و به تعبیر دذیگر اسماء و صفات الهی با ذات الهی است یا عین ذات واجب تعالی است مقدمه دوم: اسماء و صفات حق تعالی محل ظهور تمام ممکنات است به این معنا که هر کدام بتواند به اسماء و صفات الهی نظر کند به همه ممکنات که ظهورات اسماء و صفات الهی اند نظر کرده است . پس علم واجب تعالی اجمالی است بدین ترتیب خاطر که موجودات معلوم یعنی ماسوای حق ، ظهور عینی و طبیعی نیافته اند . این علم اجمالی عین کشف تفصیلی است . بذین خاطر که ظهور موجودات در عالم عین و طبیعت چیزی بیشتر از ظهور علمی آنها در مرتبه ذات و صفات نیست به عبارت دیگر آنگاه که علم خدایا صورتهای علمی واجب تعالی گسترش یابد و باز نشود ، جهان خلق و مادیات و مجردات آفریده می شوند بدین خاطر علم اجمالی در عین کشف تفصیلی است که آنچه ظهور یافته است عین همان چیزی بوده که در علم اجمالی خداوند وجود داشته است بدون افزایش یاکاستی . حاصل آنکه واجب تعالی با نظر به ذات به صفات نیز نظر کرده است و با نظر به صفالت و اسماء به صور ممکنات موجود در صفات و اسماء نیز نظر کرده است به همین خاطر علم او تفصیلی است چون موجودات یا همه موجودات همان گونه که هستند معلوم اوست و هیچ امری بر اونهان نیست. وی هدری سبزداری در شرح منظومه نیز تاکید کرده که علم خداوند علم اجمالی در عین کشف تفصیلی است و برای اثبات آن به این صورت برهان اقامه می کند. 1- حق تعالی بدون تردید به ذات خود عالم است. 2- ذاتش علت برای ماسوای موجودات کملنه است . 3- علم به ذات متفاوت با علم به معلول می باشد. 4- علم به ذاتش عین ذات و متحد با آن است. در نتیجه باید گفت پس معلول این دو علت متحد ( علم به ذات وذات ) نیز با هم متحد هستند یعنی ذاتش با علم به اشیاء نیز متحد می باشد پس در حقیقت ذات اقدسش اجمالی از مفصلات و به عبارت دیگر علم اجمالی در عین کشف تفصیلی است . چکیده: در این تحقیق آرای مختلف در مورد علم خداوند بیان شد و در نهایت به بررسی رای حکمت متعالیه مبنی بر اجمالی بودن در عین کشف تفضیلی بودن خداوند هم پرداخته شد و چنین به نظر می رسد که این رای مناسب ترین و موجه ترین نظر می باشد . منابع و ماخذ: 1) فصول الحکمه فی شرح منظومه و شرحها / بخش سوم از الهیات تالیف سید محمد جواد ذهنی تهرانی 2) شرح حال و آراء فلسفی ملاصدرا جلال الدین آشتیانی 3) فلسفه عالی حکمت صدرالمتالهین / تلخیص کتاب اسفار جواد مصلح 4) مشاعر ملاصدرا دکتر سید حسین امین 5) رحیق مختوم آیت ا... جوادی آملی 6) اسفار صدر المتالهین، محمد خواجوی
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد